باد تشویش می‌وزد. پیش تر ها نمی‌گفتم باد . همین باد کار ِ طوفان را می‌کرد. حالا اما به این طوفان می‌گویم باد. شرایط بهتر که بود من پریشان بودم . من که بهترم شرایط پریشان شده. خیلی پریشان. چاره چیست جز ایستادن و رفتن. می‌گذارم طوفان لانه‌ی آشفته به چشمم بپاشد اما با خودم زمزمه می‌کنم: باید ایستاد باید رفت. فقط همین جمله‌ی مرکب را دائم می‌گویم. باید ایستاد باید رفت. . بی‌ لباس و آسیب پذیر. می‌بینم بعضی ها را شبیه خودم نه اما با لباس‌های پاره که

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه سایت بلاگ بیست انعکاس نور کالای کودک سلامت و زیبایی ناخن رز Mariana Zy ساخت تیزر تبلیغاتی | ایران مایند اطلاعات پزشکی مشاور املاک نیاوران